در کار عشق ما همیشه اما بود ...
| ||
. . . چه گویم بغض می گیرد گلویم اگر با او نگویم با که گویم فرود آید نگاه از نیمه راه که دست وصل کوتاه است کوتاه. نهیب باد تندی وحشت انگیز رسد همراه بارانی بلاخیز بسختی می خروشم: های باران! چه می خواهی ز ما بی برگ و باران؟ برهنه بی پناهان را نظر کن در این وادی قدم آهسته تر کن شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟ پریشان شد پریشانتر چه حاصل؟ تو که جان می دهی بر دانه در خاک غبار از چهره گلها می کنی پاک غم دلهای ما را شستشو کن برای ما سعادت آرزو کن! [ چهارشنبه 93/9/26 ] [ 10:1 صبح ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
|
||
[Weblog Themes By : ] |